مرحوم پدرم برای ورود به طلبگی به من امر نکردند-۱۴۰۰/۱۰/۱۲
خبرگزاري حوزه علميه خراسان در سلسله گفت و گوهايي با اساتيد اين حوزه به مرور زندگي نامه و توصيه هاي ايشان به طلاب علوم ديني پرداخته است كه در اين مجال پاي صحبت هاي آيت الله مهدي مرواريد، عضو شوراي عالي و از اساتيد دروس خارج مي نشينيم.
زندگینامه علمی
یازده سال حضور در نجف اشرف و استفاده از درس امامخمینی(ره) و حضرات آيات خويی و سیستانی و نیز حدود 30 سال تدریس درس خارج فقه و اصول، مواردی از زندگی علمی آیتالله مهدی مروارید است.
آیتالله مهدی مروارید (متولد 1326) یازده سال حضور در نجف اشرف و استفاده از درس امامخمینی(ره)، آیتالله العظمی خويی و آیتالله العظمي سیستانی و نیز حدود 30 سال تدریس درس خارج فقه و اصول را در کارنامه دارد و اکنون عضو شورای عالی حوزه علمیه خراسان بوده و از اساتید بهنام درس خارج این حوزه محسوب میشود. متن زیر حاصل گفتوگوی صمیمی خبرنگار خبرگزاری حوزه علمیه خراسان با وي درباره مختصری از زندگینامه تحصیلی و علمیشان است.
با آیتالله سيد احمد علمالهدی همکلاسی بودیم
بعد از اینکه روخوانی قرآن را در مکتبهای سابق، یاد گرفتم، در سن هفتسالگی وارد دبستان غیردولتی تعلیمات دینی شدم؛ چون در آن زمان، بهدلیل تعلیمات غیرصحیح، متدینان از اینکه فرزندانشان را در مدارس دولتی بگذارند، پرهیز میکردند.
این مدرسه که واقع در بازار سرشور بود، در زمان خودش، تقریباً منحصربهفرد بود. شنیدهام که رهبر معظم انقلاب نیز در این مدرسه تحصیل کرده بودند و من نیز با آقای علمالهدی همکلاس بودم و با اینکه ایشان دوسهسالی از بنده بزرگتر هستند، اما در یک نیمکت مینشستیم و تقریباً 5 سال در آنجا تحصیل کردیم.
بعد از آن به مدارس مرحوم حاجی عابدزاده که از چهرههای معروف بود منتقل شدم. وي بناهایی در مشهد ساخته بود که مهدیه اولین آن و بعد عسکریه بود و من به مدرسه عسکریه رفتیم. با اینکه ابتدایی بود ولی نسبت به مدرسه قبلی، سطح بالایی داشت و به همین دلیل من که قبلاً تا کلاس پنجم خوانده بودم، در این مدرسه دوباره از کلاس چهارم شروع کردم.
کلاس ششم را هم به پایان رساندم ولی مدرک دولتی نمیدادند، تا در حدود سنین 13 یا 14 سالگی وارد حوزه علمیه شدم؛ اما چون اخوی بزرگتر من (حاج مرتضی) قبلاً وارد حوزه شده بود، والده ما خیلی از ورود من به حوزه استقبال نکرد و دوست داشت وارد مشاغل دیگری شوم.
پدرم برای ورود به طلبگی به من امر نکردند
مرحوم پدرم که از روحانیان و فضلای زمان خود بود به من فرمودند که خودت انتخاب کن که وارد طلبگی شوی یا شغلی دیگر، که من از این صحبت بسیار متأثر شدم و گریستم که چرا به من امر نمیکنند که وارد حوزه شوم و گفتم حتماً شما بنده را لایق طلبگی نمیدانید که امر نمیکنید. حاجآقا وقتی اشتیاق و رغبت من را برای این رشته دیدند، خوشحال شدند و بههرحال بنده وارد حوزه علمیه شدم و چون همیشه زندگی بسیار سادهای داشتیم، در این راه خیلی احساس کمبودی نمیکردم و به زندگی طلبگی عادت داشتم.
در منزل ما علاوه بر خانواده، مادربزرگ و عموی دیگرم در طبقه بالا و عموی دیگرم، حاج محمدباقر در آن سوی حیاط زندگی میکردند که ایشان بهدلیل اینکه تاجر بودند، وضع بهتری داشتند و زمانی که برق آمد، منزل ایشان تجهیز به برق بود، اما ما برق نداشتیم و با این اوصاف نیز احساس تفاوت نمیکردیم كه این موضوع، مرهون تربیت حاجآقا [پدرم] بود که با انسی که داشتند در روحیه ما تأثیرگذار بودند.
در آغاز در مدرسه خیراتخان مشغول تحصیل شدم. مرحوم حاجآقا و مرحوم میرزاجواد آقا تهرانی در آن زمان در اتاقی در این مدرسه امور و کارهای طلبگی و بحث و تدریس داشتند و بنده هم که فرزند حاجآقا بودم در آنجا رفتوآمد داشتم و مأنوس بودم. درسهای ابتدایی را در همان مدرسه پی گرفتم و برخی از کتب صرفی و نحوی و منطق را در آنجا در خدمت اخوی(حاج مرتضی) خواندم.
تا شرح لمعه را نزد آقای مدرس یزدی بودم. درس شان مقداری طول میکشید و از این جهت خیلی راغب نبودم و میخواستم زودتر تمام شود؛ بنابراین نزد استادهای خصوصی، چون مرحوم حاجآقا دهشت، شرح لمعه را خواندم و چند سالی نیز نزد آقای سالاری در مدرسه نواب بودم که از شاگردان حاجآقا و از فضلا بودند.
قسمتی از رسائل را نزد مرحوم شهید هاشمینژاد که تازه به مشهد آمده بودند، گذراندم که در این مورد با آقای نوروزی و حاجآقا الهی همدرس بودیم و قسمت زیادی از رسائل را پیش ایشان بودیم تا بحث استصحاب که نزد آقای موسوینژاد رفتیم.
در سن حدود 18 سالگی این درس را تمام کردم و قسمتی از کفایه را نزد مرحوم آقای اشکذری كه تازه تدریس را شروع کرده و بعدها از اساتید معروف شد و شاگردان بسیاری داشت، رفتم.
جلد اول در سطوح عالی کفایه را نزد مرحوم اشکذری بودم و سپس نزد آقای وحید که از نجف به مشهد آمده بودند، رسیدم که بعد از فوت شیخ هاشم قزوینی (که مدرس اول در سطوح عالی مشهد بودند و در بیانات رهبری هم آمده که فردی بسیار خوشبیان بودند) و ایجاد کمبود تدریس در مشهد به اینجا آمدند و من قسمتی از کفایه را نزد ایشان بودم.
بعد از آقای وحید، حاجآقا درس خارج را شروع کردند که مصادف شد با آمدن مرحوم آیتالله میلانی از عراق به مشهد و بحث معروف ایشان در درس خارج. در آن زمان آقای وحید مجدداً به نجف برگشتند و در آنجا نیز درس خارج را شروع کردند.
پس از اتمام کفایه، در درس خارج فقه حاجآقا شرکت کردم و در خلال فقه، مباحث اصولی را نیز مطرح میکردند؛ البته مرحوم حاجآقای تهرانی نیز در فقه مشغول بودند و گاهی هم شرح منظومه ملاهادی سبزواری را همراه با نقد تدریس میکردند که بنده هم در درس ایشان حاضر میشدم.
دو سالی شد که درس خارج را خدمت این آقایان میخواندم که حاجآقا و برخی از آقایان اصرار میکردند که من دیگر در مشهد نمانم و به قم یا نجف مهاجرت کنم که بیشتر نظرشان مهاجرت به نجف بود.
بر همین اساس حاجآقا وسایل سفر را فراهم کرد و ابتدا دو ماهی به قم رفتم و در درس مرحوم آقای داماد، مرحوم آقاشیخ هاشم آملی و مرحوم آقای گلپایگانی حاضر شدم که همزمان با تبعید امام به ترکیه و از آنجا به نجف بود.
بعد از دو ماه اقامت در قم مقدمات سفر من بهصورت قاچاقی به عراق فراهم شد. این سفر توسط آقا شیخ طاهر خاقانی که در خرمشهر از علمای بزرگ و از شاگردان مرحوم پدرم بودند صورت گرفت که دولت از ایشان حساب میبرد و تمهیدات سفر من را فراهم کرد. گفتنی است ما جزو آخرین افرادی بودیم که قاچاقی به عراق رفتیم، چون حزب بعث روی کار آمده بود.
بعد از دو هفته راه قاچاق، در 28 رجب به نجف رسیدیم. در آنجا در درسها حاضر میشدم و حدود سه ماه خدمت آیتالله خوئی در درس فقه و اصول رسیدم که اصول ایشان تعطیل شد، اما فقه ادامه داشت.
آنجا، در درس خارج مرحوم امام(ره) که مکاسب میگفتند نیز حاضر شدم. بحث مرحوم خویی پرجمعیت بود و مبنا هم بر سکوت بود و سؤال و اشکال مطرح نمیشد، بابت همین به محضر آقای سیستانی رفتم که حدود 16 نفری در این بحث شرکت داشتند و درس اصول و فقه میگفتند و بالاخره بحث ایشان به دلم نشست و ادامه دادم.
لزوم استمرار و تمرکز به یک بحث تا حصول نتیجه
برخی در بحثهای متعدد حضور مییابند، ولی ادامهدار بودن و استمرار یک بحث تا حصول نتیجه در این راه مهم است. اگر هر فرد مباحث زیاد و پراکندهای را شرکت کند، اما ادامه ندهد، مطلوب نیست بلکه باید یک بحث را بهصورت منسجم و مستمر تا انتها پی بگیرد و متمرکز شود.
در بحث مرحوم امام(ره) که مکاسب بود حدود چهار سال تمرکز کرده و ادامه دادم. در بحث فقه آیتالله سیستانی که کتاب طهارت بود نیز ماندگار شدم تا به صلاة رسیدیم و مقدار زیادی از این بحث را نزد ایشان خواندم که شامل بحث اصول و استصحاب و قواعد فقهی و بحث تعادل نیز بود. پس از آن مجدد به قبل برگشتند و از برائت شروع کرده و تعادل و تراجیح را مفصل بحث کردند و مجدد از ابتدای الفاظ شروع کردند.
توسط رژیم صدام در نجف بازداشت شدم
در اواسط بحث وضع و دلالت و امرونهی بود که زمان ماندن ما در نجف به پایان رسید. در مدت اقامت در نجف دو یا سه مرتبه صدام به طلاب غیرعراقی حمله کرد و اینها را تحت تعقیب داشت که البته مرتبه اول و دوم من نجات پیدا کردم و بحثها مخفیانه و زیرزمینی پی گرفته شد، اما مرتبه سوم امام را به فرانسه تبعید کردند و شاگردان ایشان را تهدید میکردند.
در این مرحله من نیز به دام آنها افتادم و به بازداشتگاهی در نجف رفتیم که در آنجا آقای خاتم و رضوانی و چند تن دیگر که از علاقهمندان به امام نیز زندانی بودند. بههرحال بنده پس از 11 سال حضور در نجف، مهر سال 1358 به ایران بازگشتم.
حدود 30 سال است که درس خارج میگویم
البته در مدتی که در نجف بودم بعضی از اصول مکاسب و قوانین میرزای قمی را تدریس کردم و شاگردان خصوصی داشتم که فرزند آقای سیستانی نیز از شاگردانم بودند. پس از بازگشت به کشور نیز رسائل و مکاسب و اصول را شروع به تدریس کردم و همزمان نیز در مباحث حاجآقا پدرم که درس فقهی و تفسیر داشتند، حاضر میشدم.
مدتی بعد پدرم کمحال شدند. در این زمان به تقاضای برخی، تدریس درس خارج را شروع کردم و الان حدود 30 سال است که مباحث مختلف فقهی و اصولی را در برنامه دارم.
شرکت در پیادهروی اربعین
در نجف و عراق سه پیادهروی عرفه، اول رجب و اربعین را طلاب پیشگامی میکردند که مهمترین آن زیارت اربعین بود که مردم عادی نیز در آن شرکت میکردند و بهجز اربعین روزهای خاص دیگر، تنها علما و طلاب حضور داشتند.
اربعین عمومیتی داشت که مردم از شهرهای مختلف برای حضور، حاضر میشدند. مرحوم حاجآقا مصطفی خمینی کاروانی داشتند که مقید بودند با آن کاروان به پیادهروی بیایند. همچنین شهید سید اسدالله مدنی که امامجمعه تبریز و از علاقهمندان به امام بودند نیز آن زمان در پیادهروی شرکت میکردند. همچنین کاروان شاهرودیها که مربوط به آیتالله سیدمحمود حسینی شاهرودی و فرزندانش بود نیز پیشروی در این پیادهروی داشتند.
محوریت بحث اکثر اساتید بر مکارم و الزام به اخلاق بود
توجه به مکارم اخلاقی در سخنان اساتید و علما بسیار مهم است. مرحوم حاجآقا خیلی وقتها در درس اصول و فقه به حاشیه میرفتند و راجع به امور اخلاقی صحبت میکردند و خصوصاً در ارتباط با دعا و توجه به خدای متعال بحث داشتند که حال خاصی بود و ترغیب به توجه به امام زمان(عج) و اهلبیت(ع) و نماز و خود مسئله «دعا» صورت میگرفت.
ایشان تأکید میکردند که منشأ همه اخلاق حسنه و خوبیها و تقوا در توجه به حقتعالی است و هرکس که توجه واقعی به خدا و اهلبیت(ع) داشته باشد، طبعاً در امور اخلاقی نیز درجات بالاتری دارد؛ چون سختترین چیزی که خدا به بندگانش فرض کرده، یاد خداست و توجه به این مهم در همه شئون زندگی و حلال و حرامها آسان نیست.
بنا بر تأکید ایشان، اگرچه دعا و ذکر گفتن بسیار خوب است اما باید سعی شود که اثرات این اذکار در جان و روح آدمی تأثیرگذار و ماندگار باشد؛ چرا که مهمترین اثر این روند، رسیدن به تقوا است و این نیز بهمعنای عمل واقعی به حلال و حرام است.
این موضوع بسیار مهم بود که ایشان در این موارد خودش بر بقیه «مقدمیت» و «موضوعیت» داشت که طلاب خودشان را بهجهت تقوا آراسته کنند و از نظر نفسی و روحی مراقبه داشته باشند.
در این زمینه همچنین مرحوم میرزا خودشان آیینه اخلاق بودند و درس و مشی ایشان اخلاقی بود؛ حتی اگر گاهی طلبهای در درس اشکال ضعیفی میگرفت که سبب میشد طلبهها نسبت به او بدگمان شوند، با آرامش سؤال و اشکال وی را پاسخ میگفت و به صورتی تقویت میکرد تا آن بنده خدا از چشم نیفتد و باعث میشد در مسائل علمی شیطان مسلط نشود.
مراقب حضور خدا باش
زمانی که من در نجف بودم، روزی در درس آیتالله سیستانی اشکالی به ذهنم رسید که مطرح کردم و ایشان پاسخ دادند و باز هم سؤال دیگری را مطرح کردم که شاید اشکالات من بیخودی بود و وقتی کار به اینجا رسید، ایشان گفتند: مرحوم آقای میرزامهدی اصفهانی سر درس به چنین موردی مواجه شدند که طلبه در درس هی انقلت و پافشاری میکرد که در این لحظه به آن شاگرد گفتند: «راقب الله؛ یعنی مراقب خدا باش و ببین آیا حرف من پیش تو اشکال دارد یا میخواهی سربهسر من بگذاری و مرا محکوم کنی؟»
این داستان برای من جنبه تربیتی داشت و میخواستند بهجهت تربیتی لجاجتی برای شاگردان پیش نیاید و وقتی شاگرد صحبت استاد را متوجه شد، تسلیم شود.
امام راحل نیز در مناسبتهای مختلف موارد اخلاقی را مطرح میکردند. در خاتمه یکی از جلسات در نیمه شعبان ایشان شروع به مباحث اخلاقی و توجه به خدای متعال و انقطاع از دنیا کردند که بسیار در روحیه طلاب اثرگذار بود و این امر بین اساتید مهذب متداول بود که اخلاق را همواره موردتأکید داشته باشند.
از خدا میخواهم بهلحاظ اخلاقی ما را گونهای تربیت کند که اگر موجب آبروی اسلام نیستیم، باعث آبروریزی نیز نباشیم.